Download رمان آوای نگاهت APK latest version Free for Android
Version | 1.0 |
Update | 5 years ago |
Size | 2.89 MB (3,027,736 bytes) |
Developer | ALI GHOLAMI |
Category | Apps, Books & Reference |
Package Name | ir.ali.gholami.avaienegahattt |
OS | 4.1 and up |
رمان آوای نگاهت APPLICATION description
دانلود رمان آوای نگاهت
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
مقدمه:
بسم الله الرحمن الرحیم
آرام آرام..
ریز به ریز..
لحظه به لحظه این دنیا را لمس می کنم..
حس می کنم..
حس رخوت..
سستی..
نرمی..
گرمی..
سردی..
همه حس ها به یکباره در تمام تنم تجمع می کنند..
اما تفاوتی که با دیگر بشران دارم این است که..
آن ها بینای دنیا هستند
و من
نابینا!
خلاصه:
رمانی متفاوت از رمان هایی که تاکنون در عصر نویسندگی نوشته شده
است..رمانی سرشار از احساس و عشق که در آن طعم تلخ مشکلات هم چشیده می شود.
دختر داستان ما نابینای دنیاست..خواننده وارد دنیای رمان که میشود تمام زندگی دختر داستان را حس میکند.
مانند او نابینا میشود..همانند او همه چیز را لمس میکند، بو میکند، حس میکند..
و همینطور عشق را..
آیا عشقانه های یک دختر نابینا چگونه است؟
♡پایانی شیرین تر از عسل♡
قسمتی از متن رمان :
چشمهایم را باز کردم..مثل هر روز و هر ماه و هرسال..تاریکی مطلق به روی چشمهایم..
از روی تخت نرمم که وقتی رویش دراز می کشیدم فرو می رفت بلند شدم..با قدم های آهسته مسیر همیشگی اتاقم را پیمودم..
دستم را روی دستگیره سرد اتاق گذاشتم و به سمت پایین کشیدمش..
از اتاق خارج شدم و در را بستم..آرام آرام روی پارکت های سُر سالن قدم برداشتم.
به پله ها که رسیدم برای پایین رفتن به نرده چوبی تکیه کردم و پا روی طبقه به طبقه پله گذاشتم..
به پایین پله ها که رسیدم لبخندی مهمان لب هایم شد..
رسیدم!
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
مقدمه:
بسم الله الرحمن الرحیم
آرام آرام..
ریز به ریز..
لحظه به لحظه این دنیا را لمس می کنم..
حس می کنم..
حس رخوت..
سستی..
نرمی..
گرمی..
سردی..
همه حس ها به یکباره در تمام تنم تجمع می کنند..
اما تفاوتی که با دیگر بشران دارم این است که..
آن ها بینای دنیا هستند
و من
نابینا!
خلاصه:
رمانی متفاوت از رمان هایی که تاکنون در عصر نویسندگی نوشته شده
است..رمانی سرشار از احساس و عشق که در آن طعم تلخ مشکلات هم چشیده می شود.
دختر داستان ما نابینای دنیاست..خواننده وارد دنیای رمان که میشود تمام زندگی دختر داستان را حس میکند.
مانند او نابینا میشود..همانند او همه چیز را لمس میکند، بو میکند، حس میکند..
و همینطور عشق را..
آیا عشقانه های یک دختر نابینا چگونه است؟
♡پایانی شیرین تر از عسل♡
قسمتی از متن رمان :
چشمهایم را باز کردم..مثل هر روز و هر ماه و هرسال..تاریکی مطلق به روی چشمهایم..
از روی تخت نرمم که وقتی رویش دراز می کشیدم فرو می رفت بلند شدم..با قدم های آهسته مسیر همیشگی اتاقم را پیمودم..
دستم را روی دستگیره سرد اتاق گذاشتم و به سمت پایین کشیدمش..
از اتاق خارج شدم و در را بستم..آرام آرام روی پارکت های سُر سالن قدم برداشتم.
به پله ها که رسیدم برای پایین رفتن به نرده چوبی تکیه کردم و پا روی طبقه به طبقه پله گذاشتم..
به پایین پله ها که رسیدم لبخندی مهمان لب هایم شد..
رسیدم!
↓ Read more