Download رمان ترس و عشق APK latest version Free for Android
Version | 1.0 |
Update | 5 years ago |
Size | 2.80 MB (2,933,528 bytes) |
Developer | ALI GHOLAMI |
Category | Apps, Books & Reference |
Package Name | ir.ali.gholami.tarsoeshgh |
OS | 4.1 and up |
رمان ترس و عشق APPLICATION description
خلاصه
بعضی اوقات به کسایی اعتماد می کنیم که نمی شناسیم اما فقط
از روی رفتارشون می دونیم که آدم خوبی هستن، اما همه چی که رفتار
و گفتار نیست هست؟ گاهی اوقات راز هایی دارن که هیچ کس خبر نداره:)
مقدمه:
با ترس و بهت بهش خیره شدم، اصلا نمی فهمیدم داره چه اتفاقی میوفته، یه قدم به طرفم برداشت اما من نمی تونستم عکس العملی نشون بدم.
نمی تونستم این اتفاقا رو هضم کنم، نه می تونستم جیغ بکشم نه می تونستم حرفی بزنم یا حتی عقب برم و فرار کنم.
حالا کاملا بهم رسیده بود، دستش رو گذاشت رو صورتم، خواستم عقب برم اما نمی تونستم.
با جدیت همراه با نگرانی گفت:
-از من نترس، من به تو آسیبی نمی رسونم.
خواستم بگم تو به من بدترین آسیب رو رسوندی، تو اعتمادم رو از بین بردی اما نمی تونستم.
فقط خیره ی چشمای آبیش شدم که حالا نقره ای شده بود، حتی نمی فهمیدم چرا رنگ چشماش تغییر کرده.
دانلود رمان عاشقانه و زیبای ترس و عشق
قسمتی از این رمان عاشقانه :
دیگه کلافه شده بودم از دست غرغرای مامان، از یه طرف هم غر می زد هم صدام می کرد.
انگار که سر صبحی قرص دریا خورده بود، با کلافگی داد زدم:
-اه مامان بیدار شدم دیگه.
مامان یه چشم غره بهم رفت و از اتاق خارج شد؛ هرکی این مدرسه رو ساخته خیر نبینه، کی می خواد این یه سال تموم بشه من راحت بشم.
یه صدایی اومد:
-بعد از اون باید کنکور بدی و دانشگاه بری خانوم خیلی هم راحت نمی شی.
با بدخلقی گفتم:
-وجدان جان شما ساکت شو تا خودم ساکتت نکردم.
به زور از تخت اومدم پایین و رفتم توالت، بعد از کارای مربوطه اومدم بیرون و از تو کمد لباسای زشت مدرسه رو درآوردم و پوشیدم.
بعضی اوقات به کسایی اعتماد می کنیم که نمی شناسیم اما فقط
از روی رفتارشون می دونیم که آدم خوبی هستن، اما همه چی که رفتار
و گفتار نیست هست؟ گاهی اوقات راز هایی دارن که هیچ کس خبر نداره:)
مقدمه:
با ترس و بهت بهش خیره شدم، اصلا نمی فهمیدم داره چه اتفاقی میوفته، یه قدم به طرفم برداشت اما من نمی تونستم عکس العملی نشون بدم.
نمی تونستم این اتفاقا رو هضم کنم، نه می تونستم جیغ بکشم نه می تونستم حرفی بزنم یا حتی عقب برم و فرار کنم.
حالا کاملا بهم رسیده بود، دستش رو گذاشت رو صورتم، خواستم عقب برم اما نمی تونستم.
با جدیت همراه با نگرانی گفت:
-از من نترس، من به تو آسیبی نمی رسونم.
خواستم بگم تو به من بدترین آسیب رو رسوندی، تو اعتمادم رو از بین بردی اما نمی تونستم.
فقط خیره ی چشمای آبیش شدم که حالا نقره ای شده بود، حتی نمی فهمیدم چرا رنگ چشماش تغییر کرده.
دانلود رمان عاشقانه و زیبای ترس و عشق
قسمتی از این رمان عاشقانه :
دیگه کلافه شده بودم از دست غرغرای مامان، از یه طرف هم غر می زد هم صدام می کرد.
انگار که سر صبحی قرص دریا خورده بود، با کلافگی داد زدم:
-اه مامان بیدار شدم دیگه.
مامان یه چشم غره بهم رفت و از اتاق خارج شد؛ هرکی این مدرسه رو ساخته خیر نبینه، کی می خواد این یه سال تموم بشه من راحت بشم.
یه صدایی اومد:
-بعد از اون باید کنکور بدی و دانشگاه بری خانوم خیلی هم راحت نمی شی.
با بدخلقی گفتم:
-وجدان جان شما ساکت شو تا خودم ساکتت نکردم.
به زور از تخت اومدم پایین و رفتم توالت، بعد از کارای مربوطه اومدم بیرون و از تو کمد لباسای زشت مدرسه رو درآوردم و پوشیدم.
↓ Read more