نوا نمایش کیک تولد

۳ نمایشنامه رادیویی کاری از موسسه نسیم وصل

قصد دوباره خوابيدن داشتم كه فریاد خواهر کوچکترم امیدم را ناامید کرد، داداش پاشو نامه ی سفارشی داری، بگو از كجا؟ از فرانسه؛ با شنیدن نام فرانسه ناخودآگاه از رختخواب کنده شدم و از جا جهیدم ...
گفتم : مادر دستت درد نکنه آخرین چایی خوش عطر و بو رو بده بخوریم که دعوت نامه از دانشگاههای فرانسه اومده . من سعی کردم خیلی جدی بگم ولی نمیدونم چرا خواهرم جدی نگرفت و پقی زد زیر خنده ...
برای همین دوباره از تو جیبم برگه ی آدرس رو درآوردم و چک کردم . نه درست بود و لی توی راه پله های اون مجتمع آپارتمانی چند واحدی سرو صداهایی می اومد که انگار قرار بود یه مراسم دیگه برگزار بشه اونم نه از جنس برنامه ای که من قرار بود مجریش باشم ...
انصافا هم آبروریزی بود . بالاخره یکی از مهمونا نمیگفت شما که می دونستین تو این ساختمون از این خبراست ، خب جشن تون رو یه جای دیگه برگزار می کردین ...
اما از طبقه ی بالای کیک یه تیکه قبلا بریده شده بود ... گفتم شاید تو اون فاصله اتفاقی افتاده یا کسی به کیک پاتک زده ...