Download رمان سينوهه APK latest version Free for Android
| Version | v1.0 |
| Update | 6 years ago |
| Size | 2.65 MB (2,776,607 bytes) |
| Developer | goroh.abnos |
| Category | Apps, Books & Reference |
| Package Name | ir.roman.sinoohe |
| OS | 2.3.3 and up |
رمان سينوهه APPLICATION description
نام رمان :رمان سينوهه
به قلم :ميکا والتاري
خلاصه ي از داستان رمان:
داستان زندگي سينوهه پزشک مخصوص فرعون رو از کودکي تا پيري روايت ميکنه و اتفاقاتي که براي سينوهه ميفته
صفحه ي اول رمان:
مردي که من او را به نام پدرم مي خواندم در شهر طبس يعني بزرگترين و زيباترين شهر دنيا، طبيب فقرا بود،و زني که من وي را مادرمي دانستم زوجه وي به شمار مي آمد .اين مرد و زن ، تا وقتي که سالخورده شدند فرزند نداشتند ولذا مرا به سمت فرزندي خودپذيرفتند .آنها چون ساده بودند گفتند مراخدايان براي آنها فرستاده ونمي دانستند که اين هديه خ ايان براي آنها چقدرتوليد بدبختي خواهد کرد.مادرم مر اسينوهه ميخواند زيرا اين زن ،که قصه را دوست مي داشت اسم سينوهه رادريکي از قصه ها شنيده بود .يکي از قصه هاي معروف مصر اين است ک سينوهه برحسب تصادف ، روزي در خيمه فرعو ن ،يک راز خطرناک را شنيد وچون دريافت که فرعون متوجه گرديد که وي از اين راز مطلع شده ،ازبيم جان گريخت ومدتي در بيابانها گرفتارانواع مهلکه ها بود تا به موفقيت رسيد. مادرم نيزفکرمي کرد که من ازمهلکه ها گذشته تا به او رسيده ام و بعد ازاين هم ازهر مهلکه جان به در خواهم برد. Novel novel Synvhh
By: Mika Waltari
Summary of the novel:
Synvhh life story of Pharaoh's personal physician from childhood to old age, after narrating events that happen Synvhh
The first page of the novel:
The man I called my father read him in the city of Tabas, the biggest and most beautiful city in the world, the poor doctor, and my mother, a woman I knew he was considered his wife. These men and women, until they were old son they were then led me to a child as simple Khvdpzyrftnd said Mrakhdayan sent to them and they do not know that this gift will be Krd.madrm Ian Moore misery for them Chqdrtvlyd Asynvhh calls for this woman, who loved stories Synvhh name Roderick story Egypt had heard. one of the famous stories is that Synvhh Coincidentally, the day in the tent Frv, a dangerous secret When Pharaoh heard of it was noticed that he learned this secret, Azbym John fled displays in desert ordeal was Grftaranva to success. My mother passed Azmhlkh Nyzfkrmy that I've come up to him and then I will survive this ordeal every time.
به قلم :ميکا والتاري
خلاصه ي از داستان رمان:
داستان زندگي سينوهه پزشک مخصوص فرعون رو از کودکي تا پيري روايت ميکنه و اتفاقاتي که براي سينوهه ميفته
صفحه ي اول رمان:
مردي که من او را به نام پدرم مي خواندم در شهر طبس يعني بزرگترين و زيباترين شهر دنيا، طبيب فقرا بود،و زني که من وي را مادرمي دانستم زوجه وي به شمار مي آمد .اين مرد و زن ، تا وقتي که سالخورده شدند فرزند نداشتند ولذا مرا به سمت فرزندي خودپذيرفتند .آنها چون ساده بودند گفتند مراخدايان براي آنها فرستاده ونمي دانستند که اين هديه خ ايان براي آنها چقدرتوليد بدبختي خواهد کرد.مادرم مر اسينوهه ميخواند زيرا اين زن ،که قصه را دوست مي داشت اسم سينوهه رادريکي از قصه ها شنيده بود .يکي از قصه هاي معروف مصر اين است ک سينوهه برحسب تصادف ، روزي در خيمه فرعو ن ،يک راز خطرناک را شنيد وچون دريافت که فرعون متوجه گرديد که وي از اين راز مطلع شده ،ازبيم جان گريخت ومدتي در بيابانها گرفتارانواع مهلکه ها بود تا به موفقيت رسيد. مادرم نيزفکرمي کرد که من ازمهلکه ها گذشته تا به او رسيده ام و بعد ازاين هم ازهر مهلکه جان به در خواهم برد. Novel novel Synvhh
By: Mika Waltari
Summary of the novel:
Synvhh life story of Pharaoh's personal physician from childhood to old age, after narrating events that happen Synvhh
The first page of the novel:
The man I called my father read him in the city of Tabas, the biggest and most beautiful city in the world, the poor doctor, and my mother, a woman I knew he was considered his wife. These men and women, until they were old son they were then led me to a child as simple Khvdpzyrftnd said Mrakhdayan sent to them and they do not know that this gift will be Krd.madrm Ian Moore misery for them Chqdrtvlyd Asynvhh calls for this woman, who loved stories Synvhh name Roderick story Egypt had heard. one of the famous stories is that Synvhh Coincidentally, the day in the tent Frv, a dangerous secret When Pharaoh heard of it was noticed that he learned this secret, Azbym John fled displays in desert ordeal was Grftaranva to success. My mother passed Azmhlkh Nyzfkrmy that I've come up to him and then I will survive this ordeal every time.
↓ Read more
